حکایتی از گلستان
 
PM20
بزرگ ترین وبلاگی که توش همه چیز هست ا ز شیر مرغ تا جون ادمیزاد
 
جمعه 13 خرداد 1390برچسب:, :: 14:57 ::  نويسنده : دانشمند

در حکایت نام و ننگ

 
یكى از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را در عالم خواب دید كه جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همی گردید و نظر می کرد. سایر حکما از تاویل این فرو ماندند مگر درویشی که بجای آورد و گفت : هنوز نگران است که ملکش با دگران است.
 
بــس نامـــــور به زیــر زمــین دفن كرده اند
كز هستیش به روى زمین یك نشان نماند
وان پیـر لاشه را كــــه نمـــــــودند زیر خاك
خاكـــش چنان بخـــورد كزو استخوان نماند
زنده است نام فـــــــرخ نوشیـــروان به خیر
گرچه بسى گذشت كه نوشیــــروان نماند
خیرى كن اى فلان و غنیمت شـــــمار عمر
زان پیشتر كه بانگ بر آید فــــــــــلان نماند
 



آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان 20pmبزرگ ترین وبلاگی که توش همه چیز هست از شیر مرغ تا جون ادمیزادو آدرس eq.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 45736
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1

lvc ugl